کتاب‌هایم ...



بعد از چند روز معطل کردن، بالاخره دیروز خواندن اولین رمان را شروع کردم.

ناطور دشت

the cather in the rye

ناطور یعنی نگهبان، نگهدارنده، حافظ.

۱۵۰ صفحه از کتاب را دیروز تمام کردم. انگار از آن رمان‌هایی است که تا به آخرهای داستان نرسیدی، همه‌اش به خودت میگویی "این چیه که انقدر معروفه آخه؟!" و ناگهان در صفحات پایانی نویسنده تو را غافل‌گیر میکند.

و آن موقع میفهمی که ارزش معروفیت هم دارد.

ولی متاسفانه باید بگویم که درست دقایقی پیش در یک وبسایت مزخرف که داشتم معنی ناطور را جستجو میکردم، در اولین جمله‌اش، خاک‌برسر، آخر داستان را لو داد. واقعا که عجب احمق‌هایی پیدا می‌شوند.

با این حال من خودم را به آن راه می‌زنم که مثلا آخر قصه را نمیدانم و خواندن را ادامه میدهم.


خسته شده‌ام از آکبند ماندن ذهنم

دیگر میخواهم بخوانم و بنویسم

قبلاًها خواندن‌هایی داشتم اما

میخواهم منظم و همیشه بخوانم

و البته درموردشان بنویسم

تا برایم انگیزه‌ای باشد

 

برنامه‌ام این است که فعلا فقط رمان‌هایی که همیشه آرزوی خواندشان را داشتم بخوانم

یک لیست از آنها تهیه میکنم

در اکسل هم یک جدول از آمار مطالعه‌ام خواهم داشت

 

به امید خدا و خودم :)

 


باید بگم خیلی خسته‌ام

واقعا حوصله‌ام از خودم سر رفته

خیلی بده آدم مجبور باشه هر روز بره سر کار- اونم کاری که دوستش نداری-

و خیلی بدتر که آدم نتونه به برنامه‌های خودش پایبند باشه

 

خب

من نتونستم به برنامه کتابخوانی‌م پایبند بمونم

دلیلش بماند

 

فقط خواستم یکم بنویسم که ذهنم را خالی کنم

 

قبل از هر برنامه جدید دیگه هم باید خواب شبم را تنظیم کنم.


جونم بالا اومد تا خوندن ناتور دشت رو تموم کردم. از بس که بد ترجمه شده بود. من هیچ وقت این کتاب رو با ترجمه احمد کریمی به کسی توصیه نمی‌کنم. گویا ترجمه‌ی محمد نجفی خوبه.

البته احمد کریمی اولین کسی بوده که این کتاب رو به فارسی ترجمه کرده (1345) و خیلی‌ها با ترجمه ایشون خوندنش. مسلماً ­­ترجمه‌های بعدی بهتر خواهند بود.

اسم "هولدن کالفیلد" از این کتاب باید تو ذهنم بمونه. دومین شخصیت ادبی جهان.

خلاصه لذتی ازش نبردم. به قول دوستم شاید اینکه تو چه سنی این کتاب رو میخونی روی میزان لذتی که ازش میبری بی‌تأثیر نباشه. ممکنه خوندن این کتاب تو سن پایین به خاطر همذات پنداری با شخصیت نوجوان داستان، دلچسب‌تر باشه.

راستی تو ویکی‌پدیا خوندم که اصطلاح "ناتور دشت" برگرفته از این شعر سعدیه:

یکی روستایی سقط شد خرش/ علم کرد بر تاک بستان سرش

جهاندیده پیری بر او بر گذشت/ چنین گفت خندان به ناطور دشت

مپندار جان پدر کاین حمار/ کند دفع چشم بد از کشتزار

که این دفع چوب از سر و گوش خویش/ نمی‌کرد تا ناتوان مرد و ریش

چه داند طبیب از کسی رنج برد/ که بیچاره خواهد خود از رنج مرد؟

 

آخر داستان هم مشخص میشه که چرا اسم کتاب هست "ناتور دشت".


باید بگم خیلی خسته‌ام

واقعا حوصله‌ام از خودم سر رفته

خیلی بده آدم مجبور باشه هر روز بره سر کار- اونم کاری که دوستش نداری-

و خیلی بدتر که آدم نتونه به برنامه‌های خودش پایبند باشه

 

خب

من نتونستم به برنامه کتابخوانی‌م پایبند بمونم

دلیلش بماند

 

فقط خواستم یکم بنویسم که ذهنم را خالی کنم

 

قبل از هر برنامه جدید دیگه هم باید خواب شبم را تنظیم کنم.


بعد از چند روز معطل کردن، بالاخره دیروز خواندن اولین رمان را شروع کردم.

ناطور دشت

the cather in the rye

ناطور یعنی نگهبان، نگهدارنده، حافظ.

۱۵۰ صفحه از کتاب را دیروز تمام کردم. انگار از آن رمان‌هایی است که تا به آخرهای داستان نرسیدی، همه‌اش به خودت میگویی "این چیه که انقدر معروفه آخه؟!" و ناگهان در صفحات پایانی نویسنده تو را غافل‌گیر میکند.

و آن موقع میفهمی که ارزش معروفیت هم دارد.

ولی متاسفانه باید بگویم که درست دقایقی پیش در یک وبسایت مزخرف که داشتم معنی ناطور را جستجو میکردم، در اولین جمله‌اش، خاک‌برسر، آخر داستان را لو داد. واقعا که عجب احمق‌هایی پیدا می‌شوند.

با این حال من خودم را به آن راه می‌زنم که مثلا آخر قصه را نمیدانم و خواندن را ادامه میدهم.


خسته شده‌ام از آکبند ماندن ذهنم

دیگر میخواهم بخوانم و بنویسم

قبلاًها خواندن‌هایی داشتم اما

میخواهم منظم و همیشه بخوانم

و البته درموردشان بنویسم

تا برایم انگیزه‌ای باشد

 

برنامه‌ام این است که فعلا فقط رمان‌هایی که همیشه آرزوی خواندشان را داشتم بخوانم

یک لیست از آنها تهیه میکنم

در اکسل هم یک جدول از آمار مطالعه‌ام خواهم داشت

 

به امید خدا و خودم :)

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها